خدافظ ؛))

خب دیگه امروز تصمیم گرفتم مث بقیه به بلاگفا اعتماد کنم و برگردم و از اجاره نشینی درآم !!

و البته هر هشت مطلبی که اینجا نوشته بودم رو منتقل کردم اونجا با تاریخش. به همراه نظرات. ببخشید که قبلا ازتون اجازه نگرفتم. ولی انقدر نظراتتون برام با ارزشه که دلم نیومد کپی نکنم!!

پس از این به بعد همونجا در خدمت شما عزیزان می باشم. با تشکر


پ.ن: قبول دارم اینجا مزایای خیلی زیادی نسبت به اونجا داره ولی خب دلبستگیه دیگه ...

* دوباره دلم،دلم،دلم...

یک. اینکه دوباره تونستم آهنگای رستاکو گوش کنم ... نمیدونم چه معنی ای میتونه داشته باشه... مثلا خودآزاری؟! بی تفاوتی؟!

نمیدونم... اما هنوز یه آهنگیش هست که نمیتونم گوش کنم واقعا...

دو. چند روز قبل ماه رمضان بالاخره با داداشم رفتیم و من سه گانه ی الکترونیک،دیجیتال؟! چی میگن به اینا؟! لوازم جانبی؟!خریدم و برای اولین بار توی این سن(!!) من موس و هندزفری و هاردی دارم که مال خودمن. اونم از نوع درست و حسابیش! و بسیار هم دوسشون دارم!! هندزفریم یه کیف کوشولو داره ولی دلم نمیاد نایلونشو باز کنم و استفادش کنم!! چرا آیا؟!






سه. همچنان زنده باد اینستا، که واقعا دنیای جدیدی شده برام؛)

چهار. یه سایت خوب پیدا کردم و دارم فیلمای خیلی خوبه ایرانی مخصوصا دهه هفتاد که ازشون خاطره دارم رو دانلود میکنم.

این چند روزه هم فیلم چندتایی دیدم. مثل "بخاطر پونه" ، تهران1500. دومی رو پیشنهاد میکنم حتما ببینین. فضای انیمیشنش خیلی جذابه بنظرم.تصور اینکه تهران توی سال 1500 چه شکلی میشه!!

پنج. از درس نپرسید که کلا تعطیله!!! هی میخوام بشینم فایل صوتی تحلیل و بررسی آزمون آخری رو بخونم هی نمیشه!!بجاش یا نت گردی میکنم یا فیلم میبینم!!

شش. پایتخت عشقه. واقعا دوسش دارم و از ته دل میخندم!!

هفت. پسرخاله یجور خوبی شده.نمیدونم شایدم من تازه حواسم بهش افتاده.ولی حس میکنم رفتارش عوض شده.البته هیچ توقعی ازش ندارم و امیدی هم بهش نیست.ولی حسش خوبه...

هشت. تابلوئه چقدر مغزم مشوشه و ذهنم پر از حرفای جورواجوره؟!؟

نه. یه مطلبی هست هی میخوام بگم،هی نمیگم چون تلخه برام...


پ.ن: آهنگ عنوانم...


هیچی... همینجوری...

+ دیشب توی یه مسیره یه ساعته از غرب به شرق، یکهو همه جور حسی به سراغ من اومد. تند و تند. انقدر مطلب توی ذهنم اومد برای نوشتن... به معنای واقعی کلمه "هجوم" آورد...

توی اون یه ساعت پر شدم از عشق،دلتنگی،نفرت،خشم،دلتنگی،بازگشت،نفرت،خشم... خشم... خشم...


+ یه آهنگی گوش کردم انقدر باهاش همزادپنداری کردم خودمم تعجب کردم!!

+ توی مسیر برگشت فقط من بودم و آسمون پر ستاره و کوه های خوشگل بلند و گاهی هم ماه.

من عاشق اون مسیرم. که متاسفانه فقط سالی یه بار پیش میاد که برم اما همون سالی یه بار هم با تمام وجود می بلعمش!

عاشق اون خونه م که بالای کوهه و وقتی توی تراسش وایمیسی حس میکنی کوه توی حلقته انقدر که بهت نزدیکه!

 

+ دیشب یه مطلب خیلی مهم یادم اومد و دلم قرص شد. دلم یجور شیرینی قرص شد.

آدمایی توی زندگی من هستن (نه از اون نوعی که قبلا گفتم) اینا خاصن. از این نظر که یجور تکیه گاه و فرشته ی نجات "پنهان" محسوب میشن برام. به عبارتی همون بالقوه.

به تعداد انگشتای دست شاید باشنا. اما هستن. به زبون ساده تر، مطمئنم اگه خدایی نکرده روزی برسه که من به طرز وحشتناکی درمونده شم و حس کنم هیچ راهی ندارم، اینا درست همون موقع هستن برام. یعنی الانشم هستنا.ولی خب به دلیل یه سری ملاحظات و فرهنگای مسخره،الان نمیشه حرفی بهشون زد یا کاری ازشون خواست.

ولی خودم "دیدم" که یجور خوبی دوسم دارن.و انقدررر این برام ارزشمنده که خدا میدونه. درست مثله کسی که یجای دوری یه عالمه گنج پنهان کرده برای روز مبادا، دقیقا همونجوری!!


دردودل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همه دلشوره ی دریا رو میشد،توو مرداب ِ زمین گیر ِ چشام دید...



هر شب


دلم دریای آتیشه


از این بدتر مگه میشه


حال هیشکی توو دنیا


بدتر از حال من نیست...


دردی رو زمین


بدتر از همین


درد تنها شدن نیست... 


پ.ن1: رمز یادتونه دیگه؟!

پ.ن2: آلبوم جدید مهدی یراحی رو پیشنهاد میکنم بخرید. قشنگه.

کاش فرهنگ خریدن آلبوم توی کشورمون جا بیفته بجای دانلود. خرید به معنی حمایت و ادامه ی کار هنرمند مورد علاقمون هست.

پ.ن3: من در جایگاهی نیستم که بخوام پیام اخلاقی و اجتماعی بذارم. فقط احساس میکنم یه وظیفه ی کوچولویی دارم.همین